طلوع
در نخستین روز پاییز ۱۳۱۹ در مشهد و در خانواده ای به غایت مذهبی زاده شد. از کودکی تحت تعلیم پدر که خود قاری قرآن بود، تمرین صدا می کرد. در سال ۱۳۳۸ به دانشسرای مقدماتی رفت و پس از آن به استخدام آموزش و پرورش درآمد. همکاری خود با رادیو را ابتدا در مشهد و سپس در تهران آغاز کرد. به علت احترام به عقاید پدر، تا سال ۱۳۵۰ با نام مستعار سیاوش بیدکانی مشغول به فعالیت بود. از اقبال بلند و در نتیجه استعداد نابی که داشت، از محضر اساتیدی چون عبدا... دوامی، اسماعیل مهرتاش، نورعلی برومند و بسیاری دیگر حظ وافر برد.
با شروع انقلاب، به همکاری خود در تمامی ارگان های دولتی پایان داد و در خانه به تحقیق و تدوین ردیف های آوازی مشغول شد.
محمدرضا شجریان، در تمامی این سال ها با وجود بی مهری حکومت نسبت به موسیقی اصیل ایرانی، هیچ گاه از پای ننشست و همواره به ترویج و اشاعه این عصاره فرهنگ ملی و میهنی پرداخت. با برگزاری کنسرت های مداوم در سرتاسر جهان، و تربیت شاگردان مستعد و نیز ابداع سازهایی بدیع، از خود یادگارهایی به جا گذاشت که بر ماست پاسدار این میراث گرانبها باشیم.
همایون شجریان، ایرج بسطامی، حسام الدین سراج، علیرضا قربانی و بسیاری دیگر از جمله سرشناس ترین خوانندگانی هستند که دوره های صداسازی را در محضر خسرو آواز ایران فراگرفته اند.
دریافت نشان شوالیه و مدال پیکاسو و نیز دو بار نامزدی پیاپی برای جایزه گرمی، معتبرترین جایزه موسیقی در جهان، همه و همه از جمله افتخارات بی شماری است که "افسانه موسیقی شرق"، برای این مرز و بوم به ارمغان آورد.
محمدرضا شجریان، مثال آشکار هنرمندی است که هیچ گاه به مردم سرزمینش پشت نکرد و همواره به عهد خویش با آنان وفادار ماند. و همچنان در اوج ایستادگی بر قله افتخارات ملی، نگاهش در آیینه افق بهروزی ملت است و ساقه طرد اندیشه ها را نگاهبان.
از نگاه بزرگان
مجید درخشانی
همکاری من با استاد شجریان از چاووش شروع شد. استاد آواز میخواند و من نوازنده بودم. ۱۷، ۱۸سال پیش بود که آلبوم «در خیال» منتشر شد و به عنوان اولین کار مشترکمان مطرح شد. آن موقع ساکن آلمان بودم. وقتی این کار را به ایران آوردم، قرار بود یکی از خوانندههایی که از اساتید قدیم بود و حالا اسمش را نمیبرم، آن را بخواند. من هم دوست داشتم او بخواند. با او به استودیو رفتیم و یک بخشی هم ضبط شد. پس از اینکه یک سفر به آلمان رفتم و برگشتم، همه چیز عوض شد. میگویند عدو شود سبب خیر؛ یک سری از دوستان دروغ سر هم کرده بودند و به آن خواننده گفته بودند: این کارهایی را که شما میخواهی بخوانی او قبلا پخش کرده. او هم باور کرده بود. بعد گله کرد که چرا شما کار دست دوم به من دادهاید. من گفتم دست دوم یعنی چه؟ گفت شما این کار را در آلمان ضبط کردهاید. گفتم: باشد، اگر شما باور میکنید پس نخوان. همین باعث شد که کار را به استاد شجریان بدهم. قرارمان را در مشهد گذاشتیم و جالب است بگویم وقتی این کار را به او دادم که بشنود، خیلی ناقص بود. هنوز همه سازها ضبط نشده بود. کاری بود که اگر کسی گوش میداد، میگفت چیز خاصی نیست. برای من جالب است که وقتی شجریان کار را شنید و مقدار کمی هم شنید، گفت: «باشد، میخوانم.» در دورهای بود که کار هر کسی را نمیخواند و با کمال تعجب کار را قبول کرد. به هر حال لطف او شامل حال من شد. گروه شیدا خوب زده بود. ضبط استودیویی خوبی هم داشت.
اما صدای استاد شجریان آن اثر را بزرگ کرد؛ چرا که دیگر مکمل اصلی اثر که خواننده و رابط بین آهنگساز و مردم است، شجریان بود که به بهترین نحو این کار را خواند.
باید بگویم جامعه ایرانی او را انتخاب کرده؛ همانطوری که در تاریخ، حافظ و مولانا را انتخاب کرد. باید توجه داشت که شاعران زیادی همعصر حافظ بودهاند. اما چرا جامعه حافظ را انتخاب کرد؟ بالاخره جامعه تصفیه میکند. استاد شجریان مخاطب وسیعی دارد که با چهار دهه کار و فعالیت به دست آمده و به چنین اعتبار والایی رسیده. بنابراین جامعه منتظر است او دهان بگشاید و کاری را بخواند و این فقط خواندن نیست. او با دل مردم ارتباط دارد و از دردهای آنها میگوید.
همچنین در این سالها به لطف استاد شجریان، موسیقی ایرانی در سالنهای معتبری در جهان به اجرا درآمده که به اعتبار این موسیقی افزوده است. مثلا در ابتدای کار گروه شهناز، میخواستیم در هلند و در شهر آمستردام برای تور اروپایی سالن بگیریم. تا آن موقع استاد شجریان در یکی، دو سالن خصوصی اجراهایی داشت که انعکاسش کم بود. اما وقتی که مسوولان آن شهر دریافتند که استاد در سالنهای فیلارمونیک کلن و فیلارمونیک لندن و فستیوالهای مختلف اجرا داشته، بلافاصله یکی از مهمترین سالنهایشان را در اختیار ما گذاشتند. همه اینها باعث اعتبار موسیقی ایرانی در جهان است و به راستی که اهمیت دارد.
پری ملکی
هنرمند در خانهای شیشهای زندگی میکند، اگرچه همه جنبههای زندگی هنرمند (هر چیز بیربط و باربط در زندگی او) زیر ذرهبین است، هنرمند نمیتواند زندگی خصوصی داشته باشد، از این رو که در این دیار زندگی هنرمند «سرمشق» (الگو) برای مردم است و چه بسیار نظرات و قضاوتها در تناقض قرار میگیرند. پس چگونه میتوان در شرایط خاصی که امروزه به سر میبریم، درباره هنرمندی سخن گفت که متهم به جانبداری صرف یا تخطئه او نشویم؟ و اگر این هنرمند «محمدرضا شجریان» باشد که امروزه در کانون مجادلات هم قرار دارد پس کار بسیار سختتر خواهد بود.
با این «پیش درآمد» میخواهم در اظهار نظرم دایره قضاوت را تنگتر کنم و به عبارتی دیگر به دور از همه شرایط و احوال، فقط به یک مورد (آن هم نه دقیق و کارشناسانه) اشارهای شتابزده داشته باشم؛ این مورد فقط و فقط «خواندن» اوست.
محمدرضا شجریان خوانندهای است که در زمانی فعالیت خود را آغاز کرد که موسیقی سنتی ایران فراز و نشیبهایی را گذرانده بود. صداهای خوانندگانی در عرصه موسیقی به گوش میرسیدکه هرکدام در قله بودند و هرگز تصورش نمیرفت که جایگزینی داشته باشند یا کسی بیاید که حضورش، حضور دیگران را کمرنگ کند، چه برسد به آنکه کسی بیاید که در مرکز دایره صداها قرار گیرد و روزی، همگان را به صدای خود دعوت کند.
شگفتا که در آغاز آشنایی با صدای او، نمیتوانستم کلمههای شعرهایی که او میخواند، بفهمم. این شاید از پرتی من از ادبیات سنتی ایران بود. بیشک چنین بود. اما پس چگونه تمامی کلمههایی که از حنجره «گلچین» میآمد، به وضوح میشنیدم؟ دریافتم که در طول سالیانی که «سیاووش»، از آتش خطا و آزمونها، از آتش تجربهها میگذشت و روزها و روز دود آتش را از ردای سپیدش میسترد، من نیز شعرهایی از ادبیات فارسی را به خاطر سپردم و با او زمزمه کردم و کلام مفهوم میشد! اما نگران بودم که مبادا در «کوچه سار شب»، در آن«سرای بیکسی» وقتی تکرار«عزیز… عزیز…ای عزیز»ش چنگ در جگر میافکند، نادانسته با جریانی همکلام شود که سالیان دراز با «سایه»هایی از درخشش و روشنی کلام «نیما» بکاهند. این نگرانی همچنان با من بوده است، حتی دلم برای خیل جوانان خواننده نسل امروز میسوزد که در کنسرتهایشان همچنان از همان شعرهای «روز» که شعر «همیشه» نخواهند بود بهره میگیرند.
گرچه «شجریان» گاه بدعتهایی ناروا را در موسیقی ایران باب کرد، اما هیچ از ارزش والای کوششهایش در موسیقی ایران کاسته نشد. گرچه او گاه نوازندگان سه راه سیروس را در تهدیدهای خشمآلودش (به حق یا به ناحق) به رخ نوازندگان بزرگ موسیقی کشاند و گاه در تلفظ کلمههایی از دوست حافظشناسش کمکی نگرفت، اما… اما… اینها هیچ یک از ارزش کوششهای او در اعتلای موسیقی ایران کم نکرد و آنچه کرد به غنای موسیقی ایران که گاه میرفت در ابتذال جریانات روز از دست برود، اعتلا بخشید.
چه در نگاه به خانه شیشهای هنرمند به حق یا به ناحق بر او خرده بگیریم یا به اغماض نادیدهاش بگیریم، نمیتوانیم در ستایش او با شاعر ساکن «بیدرکجا»، از صمیم قلب همکلام نباشیم که گفت و خوش گفت:
«مخالفسرای همایون بیداد! / صدای تو/ در پرده دلکش شور / زیباست.
صدای تو/ از آن سوی شور / از پشت بیداد / میآید.
جهان / در صدای تو / آبیست / و زیر و بم هرچه از اصفهان / در صدای تو / آبیست.
من/ از اشک خونین/ به روی صدایت/ فشانم گل.
سیمین بهبهانی
نخستینبار که صدای او را شنیدم، گفتم: اگرچه بنان به پیری رسیده و اکنون یگانه اسطوره موسیقی آوازی ایران میشناسندش، باید این حقیقت را هم پاس داشت که جوانی با نام محمدرضا شجریان امید آینده سنت موسیقی ما خواهد بود.
موسیقی ایران، سالیانی بسیار پیش از اسلام، در ایران جایگاه والایی داشته است و امروز هم دارد.
منکر آن نیستم که موسیقی امروز جهان آمیختهای از موسیقی ملتهای زنده دیگر است، اما لازم است بگویم که مردم هر سرزمینی در پاسداشت موسیقی اصیل خود میکوشند.
من، بیآنکه به موسیقی بینالمللی بیتوجه باشم، میگویم که موسیقی کشور خودمان را عاشقانه دوست میدارم و در روزگار کنونی محمدرضا شجریان را نماینده و آبروی این هنر میدانم.
شجریان، افزون بر چیرگی لازم در نگاهداشت هنر ملی ما، دارای فضیلتهای اخلاقی چندی همچون آزادگی، میهنپرستی و بلند همتی است، ویژگیهایی که برای هر هنرمند بسیار لازم است.
محبوبیت شگرف شجریان، افزون بر بهرهمندی از آوای خوش و دانش جامع موسیقی، از بابت آزادگی و فرزانگی اوست.
همایون شجریان، فرزند برومند محمدرضا، نیز بهرهور از هنر ستوده پدر است و امید که همچون خود او مایه فخر هنرمندان سرزمین ما جاوید بماند. دوام عمر هر دو را آرزو میکنم. زندگانی صدیق تعریف، آوازخوان پرتوان و دیگر هنرمندان موسیقی ایران دراز باد.
داوود رشیدی
اولین بار محمدرضا شجریان را حدود ۴۰سال پیش در شیراز دیدم. او زندگی هنری خود را با نام سیاوش و در کنار بزرگانی مانند استاد برومند و هوشنگ ابتهاج آغاز کرد. در آن سفر میدیدم که با تمام توان جوانی سعی میکند از اساتید بیاموزد. او در یکی از روزها کنسرت داشت. به خوبی به یاد دارم که مدام با استاد نورعلیخان برومند در گفتوگو بود و نکاتی را یادداشت میکرد. در واقع پشتکار و اهمیتی که شجریان در آن دوران به کار خود میداد امروز از او آقای آواز ایران را ساخته است و توجه به این نکته میتواند درسی برای بازیگران جوان باشد. سالها از آن زمان گذشته و آنچه برای من جالب است اینکه در اوج هنر هنوز هم او را پرتلاش و پویا میبینم. اما آیا محبوبیت یک هنرمند تنها به درجه قدرت او در حرفهاش برمیگردد؟
به هیچوجه نوشتن درباره شخصیت محمدرضا شجریان آسان نیست. آنچه او را چنین محبوب قلوب میلیونها ایرانی کرده است، بیشک تنها صوت سحرانگیز خدادادیاش نیست؛ هر چند به مدد تلاش و پشتکار شخصی صدای او به باروری رسیده باشد. او انسانی به واقع هنرمند با قلبی همواره همراه مردم است. چندی پیش به دعوت انجمن بازیگران با تمام مشغله کاری به خانه سینما آمد و با فروتنی و کمرویی خاص خود به سوالات پاسخ داد و نشستی فراموشنشدنی را برای ما رقم زد. آخرین بار در کنسرت پسر هنرمندش همایون شجریان او را دیدم. استقبال مردم از او برایم تحیرآمیز بود. مردم همیشه هنرمندان واقعی خود را ارج مینهند.