در پنجمین روز از روزهای زمستان دی ماه 1317 در تهران چشم به جهان گشود. از کودکی، به واسطه شغل پدرش که تعزیه خوان بود به ادبیات حماسی و تاریخی علاقه پیدا کرد و همین شد که در سال های پایانی دبیرستان، دو نمایشنامه به رشته تحریر درآورد. تحصیلات آکادمیک در رشته ادبیات را ناتمام رها کرد و به استخدام اداره ثبت اسناد درآمد.
بهرام بیضایی، فعالیت سینمایی خود را با فیلمبرداری فیلمی چهار دقیقه ای آغاز کرد و در ادامه، سال 1350 بود که نخستین اثر بلند سینمایی خود، رگبار، با بازی پرویز فنی زاده، را کلید زد.
وی که از جمله افتخارات تاریخی و هنری این مرز و بوم می باشد، نخستین ساخته سینمایی اش پس از پیروزی انقلاب، به محاق توقیف فرورفت و هیچ گاه رنگ پرده را به خود ندید. فیلم چریکه تارا با بازی به یاد ماندنی سوسن تسلیمی، نخستین فیلم ِ توقیفی در کارنامه جمهوری اسلامی است. پس از آن و در سال 1360 بود که فیلمی 120 دقیقه ای از اولین اجرای تئاتر مرگ یزدگرد، به نویسندگی و کارگردانی خودش گرفته شد که آن هم برای اولین و آخرین بار، تنها در جشنواره فجر همان سال به نمایش درآمد و پس از آن، با مهر توقیف، برای همیشه در قفسه های وزارت ارشاد خاک خورد. وی در همین سال، از تدریس محروم و از دانشگاه تهران، اخراج شد.
بیضایی که فارغ از درخشش های سینمایی و تئاتری خود، از جمله پژوهشگران تاریخ ادب و هنر ایران زمین است، تمامی این سال ها با بی مهری هر چه تمام تر به سکوتی ناخواسته وادار شد و از طنزهای تلخ روزگار، امروزه به دعوت دانشگاه استنفورد، در آنجا مشغول تدریس و تحقیق است.
بهرام بیضایی، در سال 1380 و پس از ده سال دوری از سینما، فیلم تحسین شده سگ کشی را به روی پرده برد که این فیلم با بازی درخشان مژده شمسایی، همسر وی، شناخته شده ترین فیلم او تا به امروز به شمار می رود.
بیضایی که هیچ گاه، حتی برای لحظه ای، تعهد خود به هنر و مخاطبش را فراموش نکرده، در تمامی این سال ها دست از پژوهش و مطالعه و تحقیق برنداشت، همان مخاطبی که "دلش برای او می زند و مهر می کارند و خشم می دروند".
بیضایی در حدیث دیگران
محمدعلی سپانلو
اگر چه دستمايه هاي كار بهرام بيضايي از لحاظ فرم و محتوا قبل از او نيز كم و بيش مورد استفاده قرار گرفته بودند ولي بيضايي در ايجاد شيوه اي خاص كه در اغلب آثار او تداوم دارد و وجه مشخص كارهاي او ست از سايرين متمايز مي شود. وجه مشخص آثار بيضايي نگرش فلسفي در فضاي تئاتر آييني است . بيان نمايشي بيضايي اغلب شاعرانه و گه گاه آميخته به طنزي عميق است. بعضي از مكالمات او زير طيفي كه به مقدمه خواني تعزيه ها يا خيمه شب بازي، شبيه است مكمل يك ديگر و مجموعا سازنده يك بافت آهنگين است.
قطب الدین صادقی
بيضايي به جبران فقدان سنت درام نويسي، همت مردانه اي كرد و نوعي آثار كلاسيك براي ما نوشت. براي همين اكثر آثارش در يك گذشته ي دور در سرزمين ايران مي گذرد، مثلا بين صد تا هزار سال. كار در خور تحسينش اين است كه با توجه به شناختش از آثار كلاسيك جستجو كرده و براي هر كدام زبان منحصر به فردي را پيدا كرده و اتود زده است. زباني چالاك تر، شفاف تر، داراي فراز و فرود بيش تر و نقاط تعليق، و نه زباني هم چون زبان كتابت. زباني كه قبل از هر چيز، زبان انديشه است و تنها بيان احساسات و عواطف نيست . مهم ترين تم مركزي آثار او، مساله ي هويت است. تمامي كاراكتر ها با مركزيت زنان ، هم جون "آي بانو" در "فتح نامه ي كلات" و "آهو" در فيلمنامه ي "آهو" در تلاشند تا دوباره هويت خودشان را پيدا كنند . همه ي آدم هاي او در تلاش براي جستجوي دوباره ي هويت خويش ، مي كوشند تا دوباره روي پاهاي خودشان بايستند و به فرديت برسند . چون از مشخصات انسان مدرن اين است كه داراي روان فردي باشد و روي پاي خودش ايستاده باشد و به تنهايي وارد تاريخ شود . مثلا آرشدر ستيز با دشمنان و دوستاني كه او را نمي فهمند و در جستجوي هويت خويش از صورت يك آدم نادان ساده ، ناخواسته تحت تاثير شرايط به شخصيت بزرگي تبديل مي شود و با ايثار جان خود، كاري انجام مي دهد كه بزرگ ترين پهلوانان نيم كنند و تمام اين كارها را در پرتوي بازيابي خويش انجام مي دهد .
محمد تهامی نژاد
بيضايي در حقايق تارخي اي كه با صورت هاي اسطوره اي ، داستان ها و اشكال هنري ، فراهم مي آورد، گاهي با فرو ريختن زمان و مكان و انطباق ادوار تاريخي ، مي خواهد بگويد كه گذشته ، تصوير ديگر و تمثيلي استعاره اي از حال است. گر چه بيضايي معتقد است كه ما تاريخ را باخته ايم . علت هاي باختن تاريخ را در تعصب ، ناآگاهي و عدم وحدت ميد اند . حتي ملتي كه مصرف كننده ي غرب است، به نوعي بازنده ي تاريخ است . در اين ميان هيچ كس برنده نيست . گر چه شيخ شرزين كور و كشته مي شود ، ولي شروح الظفر نيز در آتش مي سوزد .
علی دهباشی
جدا از همه ي ويژگي هاي بهرام بيضايي، به عنوان نمايشنامه نويس و فيلمساز، با مرور زندگي او و فراز و نشيب هايش ، پايمردي انساني را شاهديم كه از شكست نمي هراسد. از تجربه خسته نمي شود، هنر را محدود به اين نمي داند كه فقط در ميانه باشد و نامش بر سر زبان ها ، آن هم به هر بهايي. آنچه او به نسل امروز مي آموزد كار است و تلاش و اميد و عشق به ايران و زبان فارسي و، هويت فرهنگي و حفظ سنت تاريخي . بيضايي در يك كلام، راز ماندگاري انسان است .
نیلوفر بیضایی
می دانم که بسیار خسته ای و بسیار رنجدیده و می دانم که زخمهای بسیار بر روح و روان داری از سوی آنها که گمان می کنند آمده اند تا برای ابد بمانند، اما نمی دانند که ضدیت با جریان رونده و شونده ی فرهنگ ایران امری است گذرا و آنچه می ماند، فکر است و اندیشه و نیروی خلاقه ی انسانی که خود خالق است. نیز بسیاری در لباس دوست و دوستدار که پنهانی و از سر تنگ نظری زخم می زنند، گاه از سر بخل و گاه از سر خودشیرینی برای این و یا آن دستگاه قدرت. حاصل این زخمها در یکی کین دیرینه می شود و عامل ایستایی و در چون تویی سر چشمه ی خلاقیت و سازندگی. هر چه آنها کردند تو نکردی و آنچه کردی جستجوی ریشه ها و چرایی ها بود و مرکز آثارت انسان با تمام پیچیدگیهایش و اینها همه من را نه بعنوان فرزندت، بلکه بعنوان یکی از فرزندان ایران مادر، وامدار این سخت سری و سرکشی تو می کند که فرزند زمانه ی خویش هستی و متعلق به تمام ایران .